غسان کنفانی، شعر و مقاومت

این اتاق کار غسان کنفانی است. کنفانی آیینه‌ی مسئله‌ی فلسطین است. شاعرانگی‌ش، عشق پرشورش به غاده السمان، عاشقانه‌های شگفت انگیزش، قهرمانان چسیبیده به دیوار اتاقش، ابهت چگوارای پشت سرش، غربت خط به خط « بازگشت به حیفا»‌یش و تسلیم ناپذیری‌اش.

کنفانی می‌گفت، ادبیات، مقاومت است. آنقدر خط به خط نوشت و جنگید تا در ۳۶ سالگی جوخه‌های ترور موساد به سراغش آمدند. پنجاه سال پیش گفته بود با دشمنی طرف است که حتی نام کشورش را هم تحمل نمی‌کند.

کنفانی مذاکره با صهیونیست‌ها را مثل مذاکره‌‌ی گردن و شمشیر ‌می‌دید. وقتی از او پرسیدند این بهتر از مرگ حتمی همه‌ی شما نیست؟ مثل یک اسطوره‌ی تاریخی خروشید، مثل سنوار که گفت پس بگذار این یک کربلای دیگر باشد. غسان فریاد زد که زندگی چیزی فراتر از زنده ماندن است. زندگی سرزمین است، زندگی عزت و آزادی است. ‌

آوینی جمله‌ی مشهوری دارد: «پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.» و این چه قدر شبیه جمله‌ی کنفانی است خطاب به کسانی که به فلسطین پشت کردند و از او نیز خواستند که چنین کند: «من پیش تو نمی‌آیم، اما تو پیش ما برمی‌گردی.» مقاومت همین ماندن است.

پنجاه سال از ترور کنفانی گذشته است. صهیونیست‌ها صدها هزار فلسطینی را قتل عام کرده‌اند. اما همه همینجا هستند. هیچ‌کس هیچ‌جا نرفته است. فلسطین نام مقاومت است و مقاومت یعنی خواستن و ماندن با همه‌ی رنج‌هایش، چنان که کنفانی نوشت: «من تو را به اندازه‌ی ناکامی‌ام در داشتنت می‌خواهم.»

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *